Daricha – Issue 08 – September 2024

یادداشت مدیر مسئول

پس از تسلط طالبان بر کشور، وضعیت روزبه‌روز شکننده‌تر می‌شود. این شکنندگی را می‌توان در موردهای گوناگون مشاهده کرد. مهم‌ترین آن، نظام آموزشی کشور است. نظام آموزشی افغانستان به شدت از طرف طالبان کنترل می‌شود. نظارت آن‌ها بر نظام آموزش و پرورش کشور، همه‌جانبه و جدی است تا آنجا که حتا نمی‌خواهند موضوعات غیر دینی و برخلاف اصول آن‌ها در مکتب‌های افغانستان به دانش‌آموزان درس داده شوند. آن‌ها علاقه‌مند هستند بیشتر موضوعات دینی و مطابق با فقه حنفی در مکتب‌ها و مرکزهای آموزشی درس داده شود و این هدف را با تندروی دنبال می‌کنند. ساینس، دانشِ روز، ادبیات، هنر و ارزش‌های عام بشری برای‌شان بی‌اهمیت‌اند. کوشش آن‌ها این است که چگونه کاری کنند که به سرعت، ذهن نسل جوان دچار دگرگونی شود.
تبلیغات، تغییرات در نصاب آموزشی و بیشتر زور ابزاری هستند که می‌توانند طالبان را برای رسیدن به هدف‌های‌شان کمک کنند. طالبان در هفته پیشین به جبر از معلمان مکتب‌های دولتی و خصوصی امتحان دینی گرفتند، بی‌آنکه هیچ یک از معلمان موافق باشد. معلمان این کار طالبان را نوعی توهین و تحقیر نسبت به خود و باورهای‌شان تلقی می‌کنند. زیرا این به معنای آن است که معلمان تا به حال هر چه دینداری کرده‌اند، همه نادرست بوده‌اند؛ عبادت‌ها و مناسک‌شان اشتباه بوده‌اند، در غیر آن نیاز نبود پای آن‌ها را به چنین آزمونی بکشانند. در مقابل، طالبان به معلمان هشدار داده‌اند که اگر کسی از آن‌ها در آزمون دینی کامیاب نشود، از وظیفه‌اش سبک‌دوش می‌شود. طالبان از مدیران مکتب‌های خصوصی و دولتی در کابل خواسته‌اند که به آموزش موضوعات دینی و برنامه‌هایی که جنبه‌ی دینی داشته باشند، بیشتر بپردازند. این کار از پارسال شروع شد و هنوز ادامه دارد. چنین برنامه‌ها، وقت معلمان را می‌گیرند و باعث می‌شوند آن‌ها به هدف‌های آموزشی خود نرسند.
مورد دوم، بخش فرهنگی است. منظورم بیشتر فرهنگ عامه است که می‌تواند شامل بخش‌های وسیع‌تری شود. این بخش همان اندازه مهم است که بخش آموزش است. خیلی دشوار است انسان در جامعه‌ای زندگی کند، اما با فرهنگ آن در تعامل نباشد. گاهی شاید مجبور به این کار شویم و گاهی ممکن است به خاطر مصلحت‌ها دست به تعامل بزنیم. شاید ما قادر باشیم چند سالی با این فرهنگ منحط مقابله کنیم، اما بالاخره مجبور می‌شویم برای حفظ امنیت، خود را با آن وفق بدهیم. نتیجه چه می‌شود؟ بعد می‌بینیم. اما همه که غیر قابل پیش‌بینی نیستند؛ موردهایی هستند که از همین حالا می‌توانیم حدس بزنیم. خیلی دشوار نیست؛ در صورت آمیزش با چنین فرهنگ تحمیلی که به شکل غیر انسانی ظاهر شده است، انسانیت و هر آنچه را مربوط به تمدن و فرهنگ انسانی می‌شود از دست می‌دهیم.
مورد سوم، امنیت شهروندان است، که شکننده‌تر از هر وقت دیگر شده است. در دولت پیشین، همه به خوبی می‌دانستند که امنیت شهروندان تأمین نمی‌شود. همه می‌دانستند که با بیرون شدن از خانه، در هر جای دیگر، احتمال خطر وجود دارد و باید محتاط بود. تا خیلی ضرورت نبود، کسی در بیرون گشت‌وگذار نمی‌کرد. اما با آمدن طالبان و تبلیغاتی که این گروه کرده‌اند، توهمی از امنیت در ذهن شهروندان شکل گرفته است. مردم با همین پندار، بی‌باکانه در شهر و بازار گشت‌وگذار می‌کنند غافل از اینکه خطر تروریستان هنوز در کمین است و هر لحظه ممکن است جان و مال‌شان را بگیرند. به نظر تان انفجارهای اخیر در شهر کابل و شهرهای دیگر، کار کی‌ها استند؟ پشت این ترورها و رهگیری‌ها دست چه کسانی دخیل است که افراد متعلق به یک قوم خاص را هدف قرار می‌دهد؟ جواب مشخص است. امیدوارم پیش از اینکه دیر شود، مردم از این توهم کشنده بیرون بیایند و به تبلیغات و وعده‌های دروغین این گروه جنایت‌پیشه اعتماد نکنند.