Daricha – Issue 02 – March 2024

یادداشت مدیر مسئول

ناتوان؟ آری… ولی در جنگ
با سیاهی‌ها
کرمک شبتاب

کنوانسیون حقوق کودک آموزش را حق قانونی هر کودک صرف‌نظر از جنسیت، نژاد، قوم، زبان و دین می‌داند. با این وجود، تمام کودکان دختر بالاتر از دوازده سال در افغانستان از این حق قانونی بنابر تصمیم گروهی که با زور سلاح در این کشور حاکم شده است، از ۱۵ اگست ۲۰۲۱ به این سو محرومند. در حال حاضر، برای ۱۱۸ میلیون کودک دختر دسترسی به آموزش حق نیست، امتیاز است. محرومیت از این حق، اگر در کشورهای دیگر به دلیل فقر، توسعه نیافتگی زیرساخت‌های آموزش و… است، تنها در افغانستان به دلیل یک فرمان «حاکم کل» کشور که مشروعیتش را از میل تفنگ گرفته است، اعمال می‌شود.
چه دلیلی پشت چنین فرمانی قرار دارد؟ برای یافتن پاسخ به این پرسش، خوب است به روشن کردن هدف آموزش و نقش آن در زندگی روزمره‌ی انسان بپردازیم تا ماهیت گروه حاکم و استعدادش را در مدیریت آن نوع جامعه‌ی آرمانی‌ که این گروه دنبال آن است، بفهمیم.
آموزش فرایندی است که در آن یک فرد دانش بنیادی را از فرد دیگر به دست می‌آورد و یا به فرد دیگر منتقل می‌کند. در فرایند آموزش هم‌چنان یک فرد مهارت‌های ابتدایی را برای انجام امور روزمره فرا می‌گیرد، معیارهای رفتار در جامعه را یاد می‌گیرد، تشخیص نیکی و بدی را می‌آموزد. این فرایند فرد را قادر می‌سازد متکی به خود باشد، برای اجرای امور روزمره‌اش محتاج دیگران نباشد، قضاوت خود را بر مبنای آنچه آموخته از خیر و شر داشته باشد.
و طالبان به جامعه‌ای که از چنین افراد ساخته شده باشد، نیازمند نیستند. زیرا جامعه‌ای مرکب از افراد صاحب قضاوت، با توانایی تشخیص خوب و بد و آگاه از معیارهای تعامل انسانی با یکدیگر برای این گروه قابل مدیریت نیست. در رقابت آزاد تثبیت توانایی‌های فردی هم رهبران طالبان و هم یکایک افراد این گروه استطاعت رقابت را ندارند و از دور خارج می‌شوند. غریزه‌ی بقای گروهی و فردی طالبان حکم می‌کند که آن‌ها در جهت ساختن جامعه‌ای قابل مدیریت، اهتمام بورزند. جامعه‌ای که افراد در آن ناآگاه و نادان‌اند و هر آنچه از نام شرع به آن‌ها داده می‌شود، چشم‌بسته بپذیرند و نه و چرا نگویند. برای ساختن چنین جامعه‌ی‌ آرمانی، منافع حیاتی این گروه حکم می‌کند که زنان آینده در کشور بی‌سواد بمانند، آموزش نبینند، محتاج درآمد مردان خانواده باشند و جز در آشپزخانه و به دنیا آوردن کودک برای خود نقشی قایل نباشند. چنین مادرانی استعداد این را دارند که فرزندان انتحارگر، سپاهیان حاضر به قربانی برای رهبران طالبان تربیت کنند تا آن‌ها فرصت چانه‌زنی با قدرت‌هایی را داشته باشند که برای توسعه‌ی تأثیر خود در منطقه به فدایی نیازمند هستند.
کاش آماری می‌داشتیم از سطح تحصیل مادران آن انتحارگران ناموفقی که توسط نیروهای امنیتی در بیست سال حکومت کرزی و غنی گرفتار شده بودند. این آمار به ما کمک می‌کرد بهتر بفهمیم که طالبان از مادران انتظار دارند چه نوع فرزندانی تربیت کنند. می‌توان حدس زد که مادر هیچ یک از آن‌ها دانشگاه نخوانده‌اند. لیسه نرفته‌اند و چه بسا که آموزش ابتدایی را در مکتب ندیده باشند.
با توجه به نیاز تنازع بقایی حاکمان واپسگرا و پیشامدرن به جامعه‌ای قابل مدیریت برای خودشان است که دشمنی با آموزش دختران، تغییر در نصاب درسی پسران با تاکید بر ارزش‌های قرون وسطایی است که چرایی این رفتار طالب را با مسأله‌ی آموزش می‌توان فهم کرد.

خوانندگان عزیز،

این دومین شماره‌ی مجله‌ی «دریچه» است که به شما تقدیم می‌شود. در این مجله که هنوز گام‌های کودکانه‌ی خود را برمی‌دارد، تاکید ما بر یک چیز است: وقتی آموزش به عنوان حق در جامعه‌ای سلب می‌شود، کسانی باید در آن جامعه باشند که برای رسیدن به این حق تلاش کنند. ولو این تلاش به همین کوچکی کار و فعالیتی باشد که شاگردان شجاع و آموزگاران متعهد مکتب دریچه در افغانستان و بیرون از آن انجام می‌دهند. ما تلاش می‌کنیم با نشر نوشته‌های شاگردان و معلمان ما از گوشه و کنار افغانستان بگوییم که هستیم، هرچند هستی ما هم زیر فرمان حاکمان کنونی افغانستان غیرقانونی است. به ما یاری برسانید. ما نیازمند رهنمایی‌ شما، تلاش‌ شما برای گسترش دانایی در کشور هستیم تا علیه این وضع، مقاومت معناداری شکل بگیرد. و این مقاومت معنادار را فقط افراد آگاه جامعه می‌توانند شکل بدهند؛ زیرا چنان‌که در تاریخ شصت سال آخر کشور دیده‌ایم، سقوط یک حکومت، ولو حکومت قدرتمند شاهی، جمهوری داوود، جمهوری تک حزبی ح.د.خ.ا. امارت اول طالبی و جمهوریتی با پشتیبانی بی‌نظیر جهانی- کار دشواری نیست. سقوط این حکومت هم کار دشواری نخواهد بود. اما ما برای ساختن جامعه‌ی انسانی در سرزمین خود به انسان‌های آگاه، با خرد و توانا به اندیشیدن و راه حل یافتن نیاز داریم.